متنی که اینک ملاحظه می کنید، اولین قسمت گفتگوی اینجانب است، با یک دانشجوی ارشد فلسفه که ابتدا بسیار مذهبی بود و اکنون بی دینی پیشه کرده است. او وقتی دین دار بود، آرامش داشت و با اخلاق بود و زندگی گناه آلوده ای نداشت؛ اما وقتی از دین گریخت، آرامش و اخلاق و پاکی اش از دست رفت تا آنجا که با زن شوهردار همخوابی کرده و از این عمل چنان در عذاب وجدان فرو رفته است که برای خود طلب مرگ می کند. پیش تر از بدزبانی وی پوزش می خواهم. هرچند که بسیاری از تعابیر رکیک وی را حذف کرده ام. |
نويسنده: قلبی خواهان عشق |
(یکشنبه 94 آبان 10 ساعت 10:56 صبح) |
گاهی ملاحظه می شود، برخی با مردم زیردست و ستمدیده با خشونت رفتار می کنند و این را اسلامی و نبوی و ولوی می خوانند و از این رهگذر چهره تابناک اسلام و نبوت و ولایت را مشوه و زشت می سازند. من فهرست کتاب داستان های راستان شهید مطهری را مرور می کردم، به قصه ای تحیرآمیز از رفتار رحمانی نبی اکرم(ص) برخوردم و دریغم آمد که آن را منتشر نکنم؛ بلکه خشونت ورزان از این قصه عبرت بگیرند. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ عربى بیابانى و وحشى وارد مدینه شد و یکسره به مسجد آمد تا مگر از رسول خدا سیم و زرى بگیرد. هنگامى وارد شد که رسول اکرم در میان انبوه اصحاب و یاران خود بود. حاجت خویش را اظهار کرد و عطائى خواست. رسول اکرم چیزى به او داد، ولى او قانع نشد و آن را کم شمرد، به علاوه سخن درشت و ناهموارى بر زبان آورد و نسبت به رسول خدا جسارت کرد. اصحاب و یاران سخت در خشم شدند و چیزى نمانده بود که آزارى به او برسانند، ولى رسول خدا مانع شد. رسول اکرم بعداً اعرابى را با خود به خانه برد و مقدارى دیگر به او کمک کرد. ضمنا اعرابى از نزدیک مشاهده کرد که وضع رسول اکرم به وضع رؤسا و حکامى که تاکنون دیده شباهت ندارد و زر و خواسته اى در آنجا جمع نشده. اعرابى اظهار رضایت کرد و کلمه اى تشکرآمیز بر زبان راند. در این وقت رسول اکرم به او فرمود: «تو دیروز سخن درشت و ناهموارى بر زبان راندى که موجب خشم اصحاب و یاران من شد. من مى ترسم از ناحیه آنها به تو گزندى برسد. ولى اکنون در حضور من این جمله تشکرآمیز را گفتى. آیا ممکن است همین جمله را در حضور جمعیت بگویى تا خشم و ناراحتى که آنان نسبت به تو دارند از بین برود؟» اعرابى گفت: «مانعى ندارد.» روز دیگر اعرابى به مسجد آمد، درحالى که همه جمع بودند. رسول اکرم رو به جمعیت کرد و فرمود: «این مرد اظهار مى دارد که از ما راضى شده، آیا چنین است؟» اعرابى گفت: «چنین است» و همان جمله تشکرآمیز که در خلوت گفته بود تکرار کرد. اصحاب و یاران رسول خدا خندیدند. در این هنگام رسول خدا رو به جمعیت کرد و فرمود: «مثل من و این گونه افراد، مثل همان مردى است که شترش رمیده بود و فرار مى کرد، مردم به خیال اینکه به صاحب شتر کمک بدهند فریاد کردند و به دنبال شتر دویدند. آن شتر بیشتر رم کرد و فرارى تر شد. صاحب شتر مردم را بانگ زد و گفت خواهش مى کنم کسى به شتر من کارى نداشته باشد، من خودم بهتر مى دانم که از چه راه شتر خویش را رام کنم. «همین که مردم را از تعقیب باز داشت، رفت و یک مشت علف برداشت و آرام آرام از جلو شتر بیرون آمد. بدون آنکه نعرهاى بزند و فریادى بکشد و بدود، تدریجا درحالى که علف را نشان مى داد جلو آمد. بعد با کمال سهولت مهار شتر خویش را در دست گرفت و روان شد. «اگر دیروز من شما را آزاد گذاشته بودم حتما این اعرابى بدبخت به دست شما کشته شده بود- و در چه حال بدى کشته شده بود، در حال کفر و بت پرستى- ولى مانع دخالت شما شدم و خودم با نرمى و ملایمت او را رام کردم.» (مجموعه آثار استادشهید مطهرى، ج18، ص209) |
نويسنده: قلبی خواهان عشق |
(یکشنبه 94 شهریور 22 ساعت 12:36 عصر) |
اینجا سرای قلبی خواهان عشق الهی است. او میخواهد به گرد خانه عشق الهی طواف کند. از گناه و ستیزهجویی بپرهیزد و عطر محبت و مدارا و وحدت و اخلاص بیافشاند: «فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِّ»(بقره،197). هدف او این است که خود و خلق خدا را به عشق الهی سوق دهد؛ چرا که دین چیزی جز عشق الهی نیست: «هَلِ الدِّینُ إلَّا الْحُبُّ؛ آیا دین جز عشق الهی است؟». تمام اعمالی که ما انجام میدهیم برای نیل به قرب و وصال الهی است. به پیامبر اسلام(ص) نیز فرمان داده شده است که مزدی جز این را از خلق بر رسالتش نخواهد: «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى»(شوری،23). او میکوشد، به دین با عینک محبت، مدارا، اخلاق، عرفان و وحدت شیعه و سنی بنگرد و از همه آموزههای دینی تفسیری عاشقانه و عارفانه به دست بدهد. عشق و عرفانی که آبشخوری جز آیات و روایات ندارد. ان شاء الله |
شمار بازدیدها |
امروز:
49 بازدید
|
معرفی |
|
|
دسته بندی مطالب |
لینک های وبلاگ ها |